به خاطر تو

ساخت وبلاگ

و من که رهگذری از تبار بارانم
هنوز فرق تو را با خودم نمی دانم
تو هفت چلچله کوچی بهار تازه ی من
من شکسته اسیر چهل زمستانم
"تبر بگیر و برآشوب و تن به تن بشکن
مرا که شاخه ای از یک درخت عریانم"
شبی بهشت خدا را به خاطر آوردم
به اسم سیب رسیدم شکست دندانم
همان شبی که لبانت شراب می خوردند
دو سنگواره ی انسان میان فنجانم
ترانه سایه ندارد؟ترانه بی برگ است ؟
به خاطر تو از این پس درخت می خوانم
سپند و کندر و آتش چه قابلی دارد؟
بیا بیا که برایت غزل بسوزانم

حامد حسین خانی

سفر که گریه ندارد...
ما را در سایت سفر که گریه ندارد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosafer24a بازدید : 57 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 17:12