سفر که گریه ندارد

متن مرتبط با «خیلی چیزا هست تو دنیا که نمیشه آرزو کرد» در سایت سفر که گریه ندارد نوشته شده است

بیا که وقت بهارست

  • اگر تو فارغی از حال دوستان یارافراغت از تو میسّر نمی‌شود ما راتو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویشبیان کند که چه بودست ناشکیبا رابیا که وقت بهارست تا من و تو به همبه دیگران بگذاریم باغ و صحرا رابه جایِ سرو بلندْ ایستاده بر لب جویچرا نظر نکنی یار سروِ بالا را ؟شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبشمجال نطق نمانَد زبان گویا راکه گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد؟خطا بُوَد که نبینند روی زیبا رابه دوستی که اگر زهر باشد از دستتچنان به ذوقِ ارادت خورم که حلوا راکسی ملامت وامق کند به نادانیحبیب من، که ندیدست روی عَذرا راگرفتم آتش پنهان خبر نمی‌دارینگاه می‌نکنی آب چشم پیدا را؟نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی؟چو دل به عشق دهی دلبران یغما راهنوز با همه دردم امید درمانستکه آخِری بُوَد آخرْ شبان یلدا راسعدی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • به خاطر تو

  • و من که رهگذری از تبار بارانمهنوز فرق تو را با خودم نمی دانمتو هفت چلچله کوچی بهار تازه ی منمن شکسته اسیر چهل زمستانم"تبر بگیر و برآشوب و تن به تن بشکنمرا که شاخه ای از یک درخت عریانم"شبی بهشت خدا را به خاطر آوردمبه اسم سیب رسیدم شکست دندانمهمان شبی که لبانت شراب می خوردنددو سنگواره ی انسان میان فنجانمترانه سایه ندارد؟ترانه بی برگ است ؟به خاطر تو از این پس درخت می خوانمسپند و کندر و آتش چه قابلی دارد؟بیا بیا که برایت غزل بسوزانمحامد حسین خانی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من فقط تو را دارم

  • خدایا یه کاری بکنرویاهای من کجا و جهانی که من هستم کجاآدم های اطرافم و هرآنچه که فکر می کنند برای من قابل قبول نیست.قابل قبول من برای آنها نامفهومهمان طور که آنچه آنها می گویند و می خواهند برای من غیر قابل قبولخدایا خدایا خدایاخیلی خیلی دلم شکستهاز خودم، از آدم های اطرافمو از همه مهم تر از تومگر قرار نبود با هرسختی آسانی همراه بشهمگر خودت قول ندادی...چی شد؟؟؟یادت رفت...هرکی هر حرفی میزنه سکوت می کنم میگم خدا بخواد میشه، خدا بزرگ...پس چی شد؟؟؟ کجایی که بیایی بزرگی ات رو نشون بدینشون بدی که کافیه تو بخوایمن خسته شدم...دلم میخواد دیگه هیچ کاری نکنم فقط نگاه کنم ببینم تو می خواهی با من چکار کنی؟؟؟؟خدایا من که همیشه فقط از خودت خواستماز خود خودت...حواست هست؟من دیگه حواسم نیستکه چندبار از تو خواستم....چند بار گفتم تو بخواهی میشه....اما تو حواست باشهمن فقط تو را دارم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من با چشمام دیدم تو ظل تابستون چقدر زمستون

  • تابستان دوباره با تیری از کمان روزگار شروع کرد...از پی کدام نشانه با داد از مرداد می رود تا بنشیند بر کدام قلب خزان زده شهریور نمی دانم؟!آن روزها تابستان مهربان تر بود؛با تاب اش تا وسط حوض خیال ما را می برد تا دست مان به آسمان هفتم برسد بی آنکه دلمان بلرزد...حالا این همه بی مهری از پی کدام پاره شدن بند دل بود که تاب از ما ستاند و ما را وسط دریای غم انداخت نمی دانم...گره زد به غم نبودن و بند دلتنگی را به پا بست...این همه داغ بودن بس نبود که بودآتش به جان زدن و سوزندان دیگر چرا؟دیگر نه تابی هست نه پایی برای بالا رفتن از سرسره ای...حالا "چشم من بیا منو یاری بکن... "داریوش را باید زمزمه کرد...دلم وسط همین تابستان داغ یک پاییز سرد می خواهد. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بهار بی تو

  • شب از پشت شیشه ی پنجره طغیان میکند و نوازش های مادرمطنین سکوت مطلقی از تضادهای زندگی ست... و من دلم برای سالی که گذشت می سوزدباید نقطه ای بگذارمبرپایانی که هرگز آغازی نداشت!و از سر خط تقدیر دیگری تصویر کنم...علی اکبر فاطمی نایر بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پروانه‌ها در پیله دنیا را نمی‌فهمند

  • پروانه‌ها در پیله دنیا را نمی‌فهمندتقویم‌ها روز مبادا را نمی‌فهمنددریا برای مردم صحرانشین دریاستساحل‌نشینان قدر دریا را نمی‌فهمندمثل همه، ما هم خیال زندگی داریماما نمی‌دانم چرا ما را نمی‌فهمندهر روز سیبی در مسیر آب می‌آیددیگر نیا این شهر معنا را نمی‌فهمنداین مردمان مانند اهل کوفه می‌ماننداندازه یک چاه مولا را نمی‌فهمنداینجا سه سال پیش دستِ دارمان دادنداین قوم، درد اینجاست؛ اینجا را نمی‌فهمندفرسنگ‌ها از قیل و قال عاشقی دورندهند و سمرقند و بخارا را نمی‌فهمندچاقو به‌دست مردم هشیار افتادهدیدار یوسف با زلیخا را نمی‌فهمنداز روز اول با تو در پرواز دانستمپروانه‌ها در پیله دنیا را نمی‌فهمندفرامرز عرب عامری بخوانید, ...ادامه مطلب

  • با تو تا آخر دنیا خواهم آمد

  • می‌ترسم، مضطربمو با آن که می‌ترسم و مضطربمباز با تو تا آخرِ دنیا هستممی‌آیم کنار گفتگویی سادهتمام رویاهایت را بیدار می‌کنمو آهسته زیر لب می‌گویمبرایت آب آورده‌ام، تشنه نیستی؟فردا به احتمال قوی باران خواهد آمد.تو پیش‌بینی کرده بودی که باد نمی‌آیدبا این همه … دیروزپی صدائی ساده که گفته بود بیا، رفتم،تمام رازِ سفر فقط خوابِ یک ستاره بود!خسته‌ام ری‌را!می‌آیی همسفرم شوی؟گفتگوی میان راه بهتر از تماشای باران استتوی راه از پوزش پروانه سخن می‌گوئیمتوی راه خواب‌هامان را برای بابونه‌های درّه‌ای دور تعریف می‌کنیمباران هم که بیایدهی خیس از خنده‌های دور از آدمی، می‌خندیم،بعد هم به راهی می‌رویمکه سهم ترانه و تبسم استمشکلی پیش نمی‌آیدکاری به کار ما ندارند ری‌را،نه کِرمِ شبتاب و نه کژدمِ زرد.سید علی صالحی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • وقتی که تو نیستی

  • وقتی که تو نیستیمن حزن هزار آسمان بی اردی‌بهشت راگریه می‌کنم.فنجانی قهوه در سایه‌های پسین،عاشق‌شدن در دی‌ماه،مردن به وقت شهریور.وقتی که تو نیستیهزار کودک گمشده در نهان منلای‌لای مادرانه‌ی ترا می‌طلبند. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جای تو خالی

  • دل میرود از دست عیان جای تو خالیای بی خبر از درد نهان جای تو خالیآفت زده دل همت فریاد نداردسردار سکوت است زبان جای تو خالیبر مسند آشوب کمین کرده خیالیای آتش آشوب گران جای تو خالیبا کفر کمانش به گمان کافر افکارایمان مرا کرده نشان جای تو خالیزان پیر شرابی که فشاندی به لبم دوشامروز دلم گشته جوان جای تو خالیمن ماندم و پرسوخته پروانه و بلبلدر حلقه ی دلسوختگان جای تو خالیاز شوق سفر نیست که آذر شده در راهکس نیست بگوید که بمان جای تو خالیحمیدرضا آذرنگ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • درد، بلا و بی‌کسی‌های تو از من

  • دستت را به من بدهنترس!با هم خواهیم پَرید من از روی رویاهایی که رو به باد وُتو از روی بوته‌هایی که باران پَرَست امید و علاقه‌ی من از تو ،اندوه و اضطرابِ تو از من واژه‌ها، کتاب‌ها و ترانه‌های من از تو،سکوت، هراس و تنهایی تو از من حضور، حیات و حوصله‌ی من از تو،تَراخُم‌، تشنگی و کسالتِ تو از من هلهله، حروف، هر چه هستِ من از تو،درد، بلا و بی‌کسی‌های تو از منسید علی صالحی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • می‌دانم که خواسته خواهد شد

  • کسی که ماه را دوست ندارددشمن آب است.کسی که کلماتِ بی‌زحمتِ مرا دوست ندارددوستِ حضرتِ ری‌را نيستکسی که بوسه را نمی‌فهمدآواز آب و ماه و کلمه را نخواهد شنيد.ما می‌شنويم که شب استبه رویِ گريه نمی‌آوريمآخر عطر صبح از يادمان نمی‌رود.چقدر حماقت می‌خواهدکه آدمی نااميد شود!شما اشتباه می‌کنيداز اين طرف بياييداين طرف که روشن‌تر از روزِ تبسم است!همه چيز درست خواهد شدرستگار خواهيم شدما اولادِ آذرباد و کلمه و انار و بارانيم.ما خودمان کلمه‌ايممقدس بوده‌ايممقدس کلمه‌ی بدی نيستنَفَس‌های حضرتِ نور و بوسه را می‌شنومکلمات يادم داده‌انداز برای ماست اين همه ثروت،‌ اين همه سکوت،از علاقه به چند کلمه‌ی ديگراز علاقه به تکراراز علاقه به آدمی، عدالت، آزادی ...از برای ماستما فقيرانِ آسمان‌نشينِ بزرگ!من برای شما سلامتی آرزو می‌کنممن برای شماست که زنده‌ام هنوزمن برای شما ترانه می‌خوانم.می‌دانم که خواسته خواهد شدبه آسانی، آرامشِ تمام، مثل چکيدنِ شبنممی‌دانم که خواسته خواهد شدپايداریآگاهیآسايشعشقستاره، لبخند و هرچه شما که ...!بخواه، خواسته خواهم شدبخواه، خواسته خواهی شدبخواه، اين دعای من استمن است که از کبريا سخن می‌گويداتفاق خوبِ قشنگی در راه‌ست!بگو بشود، شده است، می‌شودچنين که هستچنان که پيش خواهد آمد. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خوشا کاروانی که شب راه طی کرد دم صبح اول به منزل نشیند

  • نوایی نوایی نوایی نوایی همه با وفایند تو گل بی وفاییغمت درنهان خانه ی دل نشیند بنازی که لیلی به محمل نشیندبه دنبال محمل سبک پرقدم زن مبادا غباری به محمل نشیندنوایی نوایی نوایی نوایی همه با وفایند تو گل بی وفاییمرنجان دلم را که این مرغ وحشی زه بامی که برخاست به مشکل نشیندبنازم به بزم بنازم به بزم محبت که آن جا گدایی به شاهی مقابل نشیندنوایی نوایی نوایی نوایی همه با وفایند تو گل بی وفاییبه پایت خلد خار آسان برارم چه سازم به خاری که بر دل نشیندبه دنبال محمل چنان زار گریم که ازگریه ام ناقه درگل نشیندخوشا کاروانی که شب راه طی کرد دم صبح اول به منزل نشیندالهی برافتد الهی برافتد نشان جدایی جوانی بگذرد توقدرش ندانینوایی نوایی نوایی نوایی همه باوفایند تو گل بی وفاییعثمان محمدپرست شب را طی کرد و دم صبح به منزل نشست... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • با آن‌ها که بالای ديوار نشسته‌اند

  • نان از سفره و کلمه از کتاب،چراغ از خانه و شکوفه از انار،آب از پياله و پروانه از پسين،ترانه از کودک و تبسم از لبانمان گرفته‌ايد،با روياهامان چه می‌کنيد!ما رويا می‌بينيم و شما دروغ می‌گوييد ...دروغ می‌گوييد که اين کوچه، بُن‌بست وآن کبوترِ پَربسته، بی‌آسمان وصبوریِ ستاره بی‌سرانجام است.ما گهواره به دوش از خوفِ خندق واز رودِ زمهرير خواهيم گذشت.ما می‌دانيم آن سوی سايه‌سارِ اين همه ديوارهنوز علائمی عريان از عطر علاقه وآواز نور و کرانه‌ی ارغوان باقی‌ست.سرانجام روزی از همين روزها برمی‌گرديمپرده‌های پوسيده‌ی پرسوال را کنار می‌زنيمپنجره تا پنجره ... مردمان را خبر می‌دهيمکه آن سوی سايه‌سارِ اين همه ديوارباغی بزرگ از بلوغ بلبل و فهم آفتاب ونم‌نمِ روشنِ باران باقی‌ست.ستاره از آسمان و باران از ابر،ديده از دريا و زمزمه از خيال،کبوتر از کوچه و ماه از مغازله،رود از رفتن و آب از آوازِ آينه گرفته‌ايد،با روياهامان چه می‌کنيد؟ما رويا می‌بينيم و شما دروغ می‌گوييد ...دروغ می‌گوييد که فانوسِ خانه شکسته وکبريتِ حادثه خاموش ومردمان در خوابِ گريه‌اند،ما می‌دانيم آن سوی سايه‌سارِ اين همه ديوار،روزنی روشن از رويای شبتاب و ستاره روييده استسرانجام روزی از همين روزهاديده‌بانانِ بوسه و رازدارانِ دريا می‌آيندخبر از کشفِ کرانه‌ی ارغوان وآواز نور و عطر علاقه می‌آورند.حالا بگو که فرضسايه از درخت و ری‌را از من،خواب از مسافر و ری‌را از تو،بوسه از باران و ری‌را از ما،ريشه از خاک و غنچه از چراغِ نرگس گرفته‌ايد،با روياهامان چه می‌کنيد!؟سيد علي صالحي بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تو گریه کن برای من

  • هوا سرد شده نه آنقدر که دل سرد شومکه تازه دل گرم شده بودماما باید دوباره دل بکنمکه ماهی این آب برای من تازه نخواهد بودماهی نیمه جانی ست در آب چشمانم غوطه وردوباره باید دلخواسته ام را بگذارم و بگذرم.......دلم دارد می لرزد...هوا سرد شده و تنم سردتر  , ...ادامه مطلب

  • خوبه که میگذره

  • موقع سختی که میشه واسه دلداری به هم دیگه میگیم خوبه که میگذرهدرسته! عمر ما میگذره اونقدر سخت که هرچقدر فکر میکنی کجای زنده بودنت زندگی کردی رو به یاد نمیاری....اونوقت پر از وحشت روزهایی میشی که فقط از اون ها رد شدی و عمرت میشه پل حسرتی که از روی آرزوها گذشته ...سختی هایی که خدا خواستهو آسایشی که خدا نخواسته..., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها